جدول جو
جدول جو

معنی ابن عطیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابن عطیر
(اِ نُ عُ طَ)
فرزند عطیر، حکمران رها. نصرالدوله بن مروان رها راتسخیر کرد و عطیر را بکشت و سپس بشفاعت صالح بن مرداس این شهر را به ابن عطیر بازداد و او در حدود سال 420 ه. ق. آنجا را بطاغیۀ روم واگذاشت و این امر سبب وقوع محارباتی چند میان ابن مروان و روم گردید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ عَطْ طا)
احمد بن عبدالملک. پدر او ادیبی دانشمند بوده و خود او بمذهب اسماعیلیه گرائیده. و اسماعیلیان اصفهان او را بریاست برگزیدند. عاقبت ملکشاه سلجوقی اورا دستگیر کرد و به سال 500 ه. ق. بقتل رسانید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ دی ی)
ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمید بن زکریای منطقی، نصرانی یعقوبی. نزیل بغداد. شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی. وفات 363یا 364 ه. ق. او سرآمد منطقیین عصر خویش بود و کتب بسیار بخط خود نوشت، دو بار تفسیر طبری را نسخه کرده بملوک هدیه فرستاد. ابن قفطی نزدیک چهل کتاب اعم از تصنیف مستقل یا تفسیر و شروح کتب ارسطو و اسکندر و دیگران از او شمرده است. ابن عدی در هشتاد ویک سالگی درگذشت و در یکی از کنایس بغداد دفن شد. و ازجمله کتب اوست: ترجمه نوامیس افلاطون و طیماوس و اقریطن در نوامیس و مقولات عشر ارسطو با تفسیر اسکندر افرودیسی و طوبیقا و شروح اسکندر و شرح اربعالاواخر امونیوس و انالوطیقای اول و سوفسطیقا با شرح اسکندر و بؤطیقا (مبحث الشعر) با شرح اسکندر و شرح ثامسطیوس و شرح طبیعیات ارسطو و شرح آثار علویه و کتاب النفس با تفسیر امقیدورس. و مقداری از الهیات ارسطو (کتاب الحروف) و ترجمه شروح ثامسطیوس، کتاب السماء و العالم و اخلاق وآثار علویه و ماوراءالطبیعۀ ثاوفرسطس و کتاب الزراعۀ قسطوس. و ابن الندیم از کتب او تفسیر طوبیقای ارسطو و مقاله ای در بحوث اربعه و رساله ای در نقض حجج قائلین به تعلق افعال بخدای تعالی و اکتساب به عبد را نام برده است و گوید یحیی بن عدی بمن گفت که شبانه روز یکصد ورقه (رجوع به ورقۀ سلیمانی شود) کتابت میکند
ابواحمد عبدالله بن عدی (242-323 ه. ق.). محدث ایرانی از مردم جرجان. عراق و مصر و شام و حجاز را در طلب حدیث سیاحت کرده. و در استراباد درگذشته است. او راست: کتاب کامل در جرح و تعدیل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ مَ)
جزیرۀ ابن عمر، نام شهری میان موصل و نصیبین، و گویند جبل جودی که کشتی نوح بدان قرار کرد نام کوهی نزدیک بدین شهر است. و این شهر را عبدالعزیز بن عمر برقعیدی پی افکنده است و نسبت بدان جزریست. (از ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمۀ اول مائۀ چهارم هجری. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
ابوالحسین احمد بن منیر بن احمد بن مفلح الطرابلسی الملقب به مهذب الملک عین الزمان. او شاعری مشهور و صاحب دیوان شعری است. پدر او نیز شعر میسرود و در بازارهای طرابلس تغنی میکرد. ابوالحسین قرآن کریم و لغت و ادب آموخت و قریحۀ شعری داشت و به دمشق شد و اقامت گزید. او شیعی مذهب و بسیار هجا و بدزبان بود و چون در این امر راه افراط پیمود بوری بن اتابک طغتکین زمانی وی را به بندکرد و زبان او را بریدن خواست و بخواهشگری بعض دوستان احمد او را از دمشق نفی کرد. احمد را با ابی عبدالله نصر بن صغیر معروف به ابن القیسرانی مکاتبات و اجوبه و مهاجاتی است. (باختصار از ابن خلکان). صاحب مجالس المؤمنین گوید شهرت او میان شیعه قصیدۀ اوست که به سید ابوالرضا فضل الله راوندی فرستاد. و مؤلف امل الاّمل گوید این قصیده را به سید رضی ارسال کرد لکن این سخن درست نمی آید چه او با سید هم عصر نبود. مولد ابن منیر به 473 هجری قمری و وفات او در سال 548 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نُ کَ)
محدثی است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
شب باماهتاب. لیل مقمر. مهتاب شب
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مِ)
مکنی به ابوعمران عبدالله بن عامر یحصبی، از مردم دمشق. وفات 118 ه. ق. یکی از قراء سبعه. گویند قرآن را از عثمان بن عفان فراگرفت. و بصحبت گروهی از صحابۀ رسول صلوات اﷲعلیه رسید. او از طبقۀ اولی تابعین است و از جماعتی از صحابه روایت کند، ازجمله واثله بن اسقع و فضاله بن عبید و معاویه بن ابی سفیان. او راست: کتاب مقطوع القرآن و موصوله. و کتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
ابوالفرج (622-685 ه. ق.). کشیش سریانی. پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده. ابن عبری در شهر ملاطیه متولد شد و با علوم دینی نصرانی علم طب و فلسفه و زبان عرب نیز بیاموخت. چندی اسقف شهر گوبای حلب و خلیفۀ حلب و تکریت بوده و مدتی به مسافرت گذرانیده و به آخر در مراغه درگذشته است. کتب بسیاری به زبان سریانی داشته، در تاریخ و فلسفه و کلام موافق کیش نصاری. و یک جزء از تاریخ عمومی خود را که موسوم به مختصر تاریخ الدول است از سریانی به عربی ترجمه کرده و از تورات نیز چیزی بر آن افزوده است. و تفسیر فصول ابقراط و اختصار مصور دیسقوریدس نیز از اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ کَ)
محمد بن علی بن عمر بن حسین بن مصباح، از مردم مراکش. مولد او هبط از اعمال قصرالصغیر. او راست: دوحهالناشر لمحاسن من کان فی المغرب من اهل القرن العاشر و آن مشتمل تراجم عده ای از علما و غیرهم است که خود آنان را دیده و یا به واسطه ای معرفت بحالشان پیدا کرده است. وی در جنگی که میان محمد و عبدالملک روی داد به سال 985 ه. ق. کشته شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ)
ابومحمد بهاءالدین عبدالله بن عبدالرحمن الهاشمی المصری. از مشاهیر ائمۀ نحو و قاضی القضاه مصر، از نسل عقیل بن ابی طالب. مولد او به سال 697 ه. ق. و وفات بسنۀ 769. او راست: کتاب الاوهام الواقعه للنووی و ابن الرفعه. کتاب الجامعالنفیس. کتاب تفسیر. شرحی به نام کتاب المساعد بر تسهیل ابن مالک و شرحی بر الفیۀ او و این شرح یکی ازشروح مکمل و مقبول الفیه است چنانکه بعض اعاظم نحات مانند سیوطی و سجاعی بر آن شرح و حاشیه نوشته اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ)
حسن بن موسی بن احمد دمشقی. ادیب و فقیه حنفی. با برادر خویش رمضان بن موسی به دمشق علم آموخت و در یکی از جامعهای دمشق بمنصب خطابت نائل آمد و در هفت سال آخر عمر به فالج مبتلا شد و در دمشق درگذشت. مولد او به سال 1020 ه. ق. و وفات در سنۀ 1094 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَمْ ما)
ابن الندیم در باب کتب المؤلفه فی الانواء، یکی از کتابهای انواء را بدو نسبت می کند. رجوع به ابن عمار ثقفی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَمْما)
ابوبکر محمد. شاعر اندلسی بمائۀ پنجم هجری. در جوانی بخدمت معتمد بن معتضد حکمران اشبیلیه پیوست و معتضد او را بتهمت اغراء و اغواء معتمد به اعمال زشت نفی کرد و آنگاه که معتمد بجای پدر نشست ابوبکر را از منفای او طلب کرد و وزارت داد. ابن عمار رقیب خود ابن زیدون را از دربار معتمد اخراج کرد و زمام امور مملکت به دست گرفت و سپس از دست معتمد مأمور فتح مرسیه شد و چون آن شهر بگرفت طغیان و دعوی استقلال کرد و ابن رشیق او را از این شهر براند و او بیکی از قلاع پناهید. ابن مبارک، کوتوال قلعه او را دستگیر کرد و نزد امیر اشبیلیه فرستاد و او به سال 479 ه. ق. بقتل ابن عمار فرمان داد. ابوبکر را اشعاری است حاکی از طبعی سلیم و قریحه ای مستقیم و ظاهراً دیوان او گرد نشده و بتفاریق در قلائدالعقیان ابن خاقان و نفح الطیب و تاریخ موحدبن مراکشی و کتاب ابن بسام و کتاب عماد کاتب اصفهانی نبذه ای از آن مذکور است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ نَ)
ابوالمحاسن محمد بن نصرالدین بن نصر بن الحسین بن عنین الانصاری، ملقب به شرف الدین. اصل او از کوفه و مولد اوبه دمشق به سال 549 ه. ق. بوده است. ابن خلکان گوید او خاتمۀ شعراست و پس از او چون وی شاعری برنخاست و در تمام اسالیب شعر استاد بود و بر ادب و اشعار عرب اطلاع و بصیرتی تام داشت و بهجا و ثلب اعراض مردم مولع بود چنانکه در قصیده ای دراز عده ای کثیر از رؤسای دمشق را هجا گفت، آن قصیده موسوم به مقراض الاعراض است و سلطان صلاح الدین برای این بدزبانی او را از دمشق نفی کرد و او ببلاد شام و عراق و جزیره و آذربایجان و خراسان و غزنه و خوارزم و ماوراءالنهر و هند سفر کرد و سپس به یمن شد و در آن وقت سیف الاسلام طغتکین بن ایوب برادر سلطان صلاح الدین امیر یمن بود و بدانجا مدتی ببود و از یمن از راه حجاز به مصر رفت و به دمشق بازگشت و ابن خلکان در شهر اربل صحبت او درک کرده است و در این وقت او از دست ملک معظم شرف الدین عیسی بن الملک العادل صاحب دمشق رسول بود و چون سلطان صلاح الدین درگذشت و ملک العادل به دمشق جانشین او شد قصیده ای رائیه در وصف دمشق بگفت و از کربت غربت شکایت کرد و دستوری بازگشت به دمشق خواست و ملک عادل به او رخصت انصراف داد. خود او دیوان خویش گرد نکرد لکن یکی از مردم دمشق مجموعۀ کوچکی از اشعار او فراهم کرد. و آن ده یک تمام گفته های ابن عنین نیست. در آخر دولت الملک المعظم و مدت ولایت ملک الناصر مقام وزارت یافت و چون ملک اشرف بسلطنت رسید او را عزل کرد و وی در خانه خویش منزوی گشت و در ربیع الاول 630 به دمشق درگذشت و در ارض مزّه بمسجدی که ساخته بود دفن شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
زین الدین ابوالحسن یحیی بن عبدالمعطی بن عبدالنور الزواوی مغربی حنفی. یکی از ائمۀ نحو و لغت. مولد او به سال 564 ه. ق. وی نحو و فقه به الجزائر نزد ابوموسی جزولی فراگرفت و سپس بمشرق شد و زمانی دراز در دمشق ببود و بدانجا نخست شاگردی ابن عساکر کرد. پس از آن بتدریس نحو پرداخت و خلقی کثیر بر وی گرد آمدند واز علم او فائده ها گرفتند و تصنیفات مفیده کرد تا آنگاه که ملک کامل او را بهجرت مصر ترغیب کرد و او به مصر شد و در جامع عتیق بتعلیم ادب پرداخت و در آنجاراتبه و وظیفۀ مقرر داشت و تا آخر عمر یعنی سلخ ذی القعده 628 همین شغل ورزید. قبر او نزدیک تربت امام شافعی بقاهره است. و زواوی نسبت به زواوه نام قبیله ای بزرگ است در ظاهر بجایه از اعمال افریقیه. او راست: الدرهالالفیّه که ابن مالک بدو تفضیل سبق میدهد و الفصول الخمسین نیز در نحو و البدیع فی صناعهالشعر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ)
کنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن: 1- برادر مهین، مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمد بن محمد جزری، از مردم جزیره ابن عمر. مولد 544 ه. ق. در جزیره مزبور. وفات 606 بموصل. چندی کاتب امیر مجاهدالدین قایمازبن عبدالله الخادم الزینی و پس از آن در خدمت عزالدین مسعود بن مودود صاحب موصل و نیز نورالدین ارسلانشاه بود و بعد از آن بر اثر بیماری، دست و پای او از حرکت بازماند و معتکف خانه گشت و بکار تصنیف پرداخت. اکابر و علما پیوسته بدیدار او میشدند. او رباطی در یکی از قراء موصل بساخت و املاک خویش بر آن وقف کرد و جزری محرکه نسبت است به جزیره ابن عمر. او راست: کتاب جامعالاصول. کتاب النهایه فی غریب الحدیث. کتاب الانصاف. کتاب المصطفی و المختار. کتاب فی صنعهالکتابه. کتاب البدیع در نحو. و غیره. 2- عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی جزری. مورخ معروف (555-630 ه. ق.). بموصل و شام و بغداد از اساتید مختلف علم فراگرفت و سپس در موصل اقامت گزید. او راست: کتاب کامل در تاریخ و آن بوقایع سال 628 پایان می پذیرد. کتاب اسد الغابه فی معرفه الصحابه. کتاب اللباب در تلخیص الانساب سمعانی. 3- ضیاءالدین ابوالفتح نصرالله (558- 637 ه. ق.). پس ازفراگرفتن شعر و ادب در موصل، بخدمت صلاح الدین ایوبی پیوست و ملک افضل نورالدین پسر صلاح الدین او را از پدر بخواست و وزارت خویش داد. آنگاه که دمشق از ملک افضل منتزع گشت پس از مقاسات رنجهای بسیار بخدمت انشاءملک القاهر ناصرالدین محمود بن مسعود منصوب گشت. او را مؤلّفات بسیار است از جمله: کتاب الوشی المرقوم وکتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر و غیره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوبکر عبدالله بن محمد بن شقیر نحوی. او مذهب بصری و کوفی راآمیخته داشت و کتاب مختصر نحو و کتاب المقصور والمدود و کتاب المذکر و المؤنث از اوست. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ بَ)
ابوالحسن محمد بن احمد کنانی. رحالۀ عرب. مولد 540 ه. ق. در بلنسیه. او درشاطبه فقه آموخت و سه بار بمشرق مسافرت کرد. و علاوه بر زیارت خانه و بلادی که در راه مکه است مدینه و کوفه و بغداد و موصل و حلب و دمشق را بدید و از عکا به صقلیه (سیسیل) و قرطاجنه رفت و در سفر اخیر باسکندریه به سال 614 درگذشت. شرح مسافرتهای او خاصه آنچه راجع به صقلیه است از اهم و انفع مؤلّفات عرب است در جغرافیای این جزیره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
شب تاریک. تاریک ماه. شب که هلال دیده نشود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
عمیدالدوله محمد بن فخرالدوله (435-493 ه. ق.). مانند پدر به دربار شاهان سلجوقی پیوسته و دختر نظام الملک وزیر ملکشاه را بزنی کرده و با نفوذ پدرزن خویش بوزارت مقتدی خلیفه رسیده است. و در 476 از وزارت منفصل و در 484 بار دیگر حائز این مقام گردیده و سرانجام بسعایت برکیارق سلطان سلجوقی در 493 بتهمت تفریط اموال موصل خلیفه او را دستگیر و بند کرده و بهمان سال در زندان درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن محمد. طبیب وشاعری از مردم مداین. وفات او به سال 606 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَیْ یِ)
ابوالفرج عبدالله. حکیم و طبیبی مشهور، معاصر ابوعلی بن سینا. از اطبای بیمارستان عضدی بغداد. او صحبت ابن بطلان و چند طبیب مشهور دیگر درک کرده و ابوعلی تألیفات طبی او را تحسین میکرده لکن به کتب فلسفی او وقعی نمی نهاده است. او را با ابن سیناو ابن هیثم مکاتباتی است و تا سال 435 ه. ق. حیات داشته است. وی صاحب تصنیفات بسیار است و در سهولت تألیف بمرتبتی بوده که غالباً املا میکرده و کتبه مینوشته اند. بیشتر تألیفات او شروحی است بر تصانیف قدما و هم او را کتبی است که خود ماتن آن است. ازجملۀ شروح طبی اوست: شرحی بر ابیذیمیا و فصول ابقراط. الستهعشر جالینوس. وظائف الاعضاء جالینوس. مسائل حنین. نیز او راست: خلاصۀ ستهعشر جالینوس که آنرا ثمار الستهعشر نامیده است. شروح فلسفی او عبارت است از: شرح مقولات. شرح العباره و انالوطیقای اول و ثانی و طوبیقا و ریطوریقا و بئوطیقا و کتاب الحیوان ارسطو و نیز شرحی بر ایساغوجی فرفوریوس. و ابن عبری گوید کتب ارسطو و نیز تورات را او به عربی نقل کرده است. و کتبی که خود ماتن است: مقاله فی القوی الطبیعیه. مقاله فی الشراب. تعالیق فی العین. مقاله ای در علت مستفرغ بودن اخلاط جز خون. کتاب النکت و الثمار الطبیه و الفلسفیه
لغت نامه دهخدا